گوشه دنج

اللهم لاتکلنی الی نفسی طرفه عین ابدا...

گوشه دنج

اللهم لاتکلنی الی نفسی طرفه عین ابدا...

گوشه دنج

هرچه می نویسم پنداری دلم خوش نیست و بیشتر آنچه در این روزها نبشتم همه آن است که یقین ندانم که نبشتن اش بهتر است یا نانبشتن اش. حقا و به حرمت دوستی که نمی دانم که این را که می نویسم راه سعادت است که می روم یا راه شقاوت؟ و حقا که نمی دانم که این نبشتنم طاعت است یا معصیت؟ کاشکی یکبارگی نادان شدمی تا از خود خلاص یافتمی!.....
عین القضات همدانی/525-492
+ اگر خواندید و حس کردید ثانیه هایتان را هدر داده اید، نگارنده از همین تریبون حلالیت می طلبد.
++اینجا حرف هایی را می نویسم که فکرکرده ام گفتنش بهتر از نگفتنش باشد.پس اینجا "من" را نمی خوانید.چون ممکن است من یعنی ف.قاف مصداق اتم و اکمل "لم تقولون ما لاتفعلون" باشم.

گوشه دنـــج - ناشناختگان 2

مامان بزرگ من شناخت زیادی روی نوه هایش دارد . از جیک و پوک همه شان باخبر است . مدیونید اگر فکر کنید دارم شوخی می کنم . و مدیونید اگر فکر کنید بین این پنجاه و خورده ای نوه بعضی هایشان مهجور واقع می شوند و در سایه باقی می مانند .(البته بحث مظلوم و طفلکی بودن و اینها نیست چون اگر مرا بشناسید در جریان هستید که دو صفتی که در دنیا به هیچ عنوان با من تناسب ندارد طفلکی و مظلوم است ) مثلا مامان و مامان بزرگ دارند درباره کسی صحبت می کنند که از قضای روزگار یک دختر دارد . مامان بزرگ می گوید : ... آره اتفاقا یه دخترم داره همسن همین بچه ها !! بعد رو می کند به من و برای صحه گذاشتن بر حرفش می پرسد : الان شما چندسالتونه ؟! و وقتی کلمه بیست از دهان من بیرون می آید چهره مامان بزرگ یکهو رنگ می بازد و با لحن شکست خورده ای میگوید:

- نه اون هفت سالشه !!!

ف.قاف

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">