گوشه دنج

اللهم لاتکلنی الی نفسی طرفه عین ابدا...

گوشه دنج

اللهم لاتکلنی الی نفسی طرفه عین ابدا...

گوشه دنج

هرچه می نویسم پنداری دلم خوش نیست و بیشتر آنچه در این روزها نبشتم همه آن است که یقین ندانم که نبشتن اش بهتر است یا نانبشتن اش. حقا و به حرمت دوستی که نمی دانم که این را که می نویسم راه سعادت است که می روم یا راه شقاوت؟ و حقا که نمی دانم که این نبشتنم طاعت است یا معصیت؟ کاشکی یکبارگی نادان شدمی تا از خود خلاص یافتمی!.....
عین القضات همدانی/525-492
+ اگر خواندید و حس کردید ثانیه هایتان را هدر داده اید، نگارنده از همین تریبون حلالیت می طلبد.
++اینجا حرف هایی را می نویسم که فکرکرده ام گفتنش بهتر از نگفتنش باشد.پس اینجا "من" را نمی خوانید.چون ممکن است من یعنی ف.قاف مصداق اتم و اکمل "لم تقولون ما لاتفعلون" باشم.

تا قبل از ساعت ده امروز صبح اگر از من یا هر کدام از دانشجوهای دانشگاه می پرسیدند یکی از با شخصیت ترین استادان دانشگاه را نام ببر بدون شک از دکتر "ر" نام می بردیم. حتی برای اینکه درباره این جمله ام مطمئن باشم، ظهر جلوی در سلف از محیا همین سئوال را پرسیدم و او دقیقا همان جواب را تحویلم داد. اما ساعت ده صبح امروز، وقتی که چهره برافروخته زهرا و حوریه و چشمهای خیس ریحانه را دیدم ، تصوراتم دچار یک دگردیسی وحشتناک شد و در این لحظه یعنی ساعت هفت و پنج دقیقه عصر روز هفتم اردیبهشت، معتقدم که دکتر "ر" بی منطق ترین، زورگوترین و حقه باز ترین آدمی ست که تا این لحظه شناخته ام. ای کاش می شد این پست را نشانش بدهم تا بفهمد که زورگویی و آب زیرکاه بازی چقدر راحت می تواند آدم را از چشم دیگران بیندازد.

امیدوار بود آدمی به خیر کسان / مرا به خیر تو امید نیست، شر مرسان !!

ف.قاف