گوشه دنج

اللهم لاتکلنی الی نفسی طرفه عین ابدا...

گوشه دنج

اللهم لاتکلنی الی نفسی طرفه عین ابدا...

گوشه دنج

هرچه می نویسم پنداری دلم خوش نیست و بیشتر آنچه در این روزها نبشتم همه آن است که یقین ندانم که نبشتن اش بهتر است یا نانبشتن اش. حقا و به حرمت دوستی که نمی دانم که این را که می نویسم راه سعادت است که می روم یا راه شقاوت؟ و حقا که نمی دانم که این نبشتنم طاعت است یا معصیت؟ کاشکی یکبارگی نادان شدمی تا از خود خلاص یافتمی!.....
عین القضات همدانی/525-492
+ اگر خواندید و حس کردید ثانیه هایتان را هدر داده اید، نگارنده از همین تریبون حلالیت می طلبد.
++اینجا حرف هایی را می نویسم که فکرکرده ام گفتنش بهتر از نگفتنش باشد.پس اینجا "من" را نمی خوانید.چون ممکن است من یعنی ف.قاف مصداق اتم و اکمل "لم تقولون ما لاتفعلون" باشم.

طبق ماده 27 قانون اساسی رویاها،(اگر چنین اساسنامه ای وجود داشته باشد)، هر انسانی رویاهایی دارد و کسی حق ندارد با گفتن واقعیت های مخالف این رویا،آن را نابود کند. چون رویا همانطور که از اسمش پیداست رویاست و نه بیشتر.

حالا میخواهم از یک رویای کوچولو بگویم که هر وقت گوشه دنجم را باز میکنم می پرد وسط ذهنم. رویای یک جوان با موهای نسبتا بلند قهوه ای و دستاری روی سر و لباسهایی قدیمی(مثل همان جوانی که توی تبلیغ پرژک دنبال بوعلی سینا می گردد!!) که تنهاست و دنبال گوشه دنجی می گردد که بتواند بنویسد. بعد می نشیند می نویسد و پاره میکند. می نویسد و خط میزند. بعد دوره راه می افتد توی شهر و بازار و به مردم نگاه میکند. مطمئن نیست که کسی حرفش را بفهمد و بدتر از آن مطمئن نیست حرفی که می زند درست است یا نه."حقا و به حرمت دوستی که نمی دانم که این را که می نویسم راه سعادت است که می روم یا راه شقاوت؟ و حقا که نمی دانم که این نبشتنم طاعت است یا معصیت؟!"... بعد که از دوره گردی خسته می شود و از بی کسی و دغدغه های نوشته و ننوشته اش خاطرش را تا حد مرگ آزرده میکنند، می نشیند گوشه ای و سرش را می گیرد بین دستانش که"کاشکی یکبارگی نادان شدمی تا از خود خلاص یافتمی!"...

حالا اگر کسی بیاید و بگوید که عین القضات اصلا موقع نوشتن این متن جوان نبوده و آن را در سن 67 سالگی مثلا نوشته و بعدترش بگوید که اصلا آدم جالبی نبوده و حتی موهایش هم بلند و قهوه ای نبوده ...! این آدم طبق ماده قانونی ای که گفتم باید مجازات شود. چون عین القضات ذهن من همین است و نمیدانید چقدر دوستش دارم!!

+ متن عین القضات را که در گوشه وبلاگ می خوانید از وبلاگ محدثه عارفی عزیزم کش رفته ام، البته با کسب اجازه!

ف.قاف

نظرات  (۷)

چه رویایی داری ، جوان با موی بلند و ...
پاسخ:
البته این جوونی که گفتم مال مثلا سه چهار قرن پیشه ها خخخخخ
۲۲ تیر ۹۴ ، ۰۰:۳۰ ❀◕ ‿ ◕❀ zizigolu
منم عاشق یه بنده خدایی شده بودم که 200 سال از خودم بزرگ تر بود  :|
پاسخ:
200 سال که چیزی نیس..عین القضات و من فکر کنم شیرین 300،400 سال اختلاف سنی داریم :| :"((
۲۲ تیر ۹۴ ، ۰۰:۴۷ رضا فاطمی
وا
به حق چیزای نشنیده......
(: خواستم منم یه چیزی گفته باشم....
پاسخ:
:) نمی خواین بگین که شما با رویاتون چند سال فاصله سنی دارین ؟ خخخ
۲۲ تیر ۹۴ ، ۱۹:۰۹ اقای روانی
جالب بود :)
پاسخ:
:) شما جالب خوندین :)
۲۳ تیر ۹۴ ، ۱۵:۱۲ محدثه عارفی
 منم یه زمانی عاشق فریدون مشیری بودم. فقط یه ده سال زودتر به دنیا می اومدم کار حل بود. :)))
پاسخ:
ده سال قابل چشم پوشی بود محدثه !!! پشت پا زدی به بختت :دی
منم یه زمانی عاشق هری پاتر بودم . از نظر سنی مشکل نداشتیما فقط این بعد مسافت ... :-)))
پاسخ:
خخخخخخخ من و انار بعلت دوقلو بودن عاشق فرد و جرج بودیم ^___^
۳۱ تیر ۹۴ ، ۱۱:۲۹ رها مشق سکوت
الان هرچی میگردم از این رویاها پیدا نمیکنم من، شایدم باشه، من یادم نیاد :D

پاسخ:
مطمئنم داری ! یکم بیشتر فکر کن :دی

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">