ساعت سه و نیم صبح. در ساعاتی که عموم ملت ایران مشغول ادای فریضه جان پرور خواب میباشند، بنده در دو جبهه مشغول فعالیت هستم. جبهه اول، تلاش برای خوابیدن از طریق فشاردادن پلک بالا و پایین بهم، است و جبهه دوم، همانا جبهه مقدسیست به نام خاراندن محل نیش پشه. آنهم بصورت مداوم و بی وقفه همراه با آراستن شجره نامه پشه نامبرده به انواع ناروا اعم از رکیک و غیررکیک.
در روایت است که هرچه بگنند نمکش میزنند؛ وای به روزی که بگندد نمک. فلسفه ارتباط این روایت با حکایت سه و نیم نصفه شب این حقیر، این است که معمولا هرجای بدن که مورد نوازش نیش پشه واقع شود، توسط دست و به طور ویژه توسط انگشتان، تحت خارش و کسب آرامش حاصل از این خارش قرار میگیرد. حال اگر خود این انگشتان آماج حملات خشم شب پشهگان واقع شود تکلیف چیست؟! و آیا جز این است که نیش زدن جایی مثل بند انگشتان از مصادیق جرائم قضایی و چه بسا جنایات جنگیست؟! و آیا جایز نیست که انسان، با علم به بیهوده نبودن خلقت این موجود بندپا، دست کم درک فلسفه خلقت آن را از محدوه علم و فهم نوع بشر خارج بداند؟!
+ فراموشمان نشود! روزه رمضان امسالمان را با شیرینی دعا برای فرج صاحبمان افطار کنیم...