با ملیحه رفتیم کتابخانه فرهنگی خوابگاه و تا پاسی از شب(البته در خوابگاه این ساعت یعنی تازه سر شب) مشغول جمع و جور کردن قفسه ها و دورریختن کتاب های بیخود و مرتب کردن کتابهای باخود شدیم. حول و حوش سه چهار کارتون کتاب قدیمی دور ریخته شد و باز هم چیزی که باقی ماند برای پر کردن تمام قفسه های کتابخانه کوچک خوابگاه کافی بود. یک قفسه را اختصاص دادیم به کتابهای عمومی که از ترم بالایی ها به ارث رسیده بود، یک طبقه را به کتابهای تخصصی که غالبا جزوه های پارسیان و کتابهای گایدلاین بودند، یک طبقه کتابهای داستانی، یک طبقه کتابهای مذهبی(و چه کتابهای خوب و مفیدی) و...
این شب زنده داری فرخنده به یک نتیجه گیری مهم انجامید و آن این بود که کتابخانه فرهنگی خوابگاه با وجود ظاهر نه چندان فرهنگی و فضای نه چندان بزرگش، چه کتابهای خوب و ارزشمندی را در خودش جا داده و چقدر کتاب هست برای کسی که بخواهد بخواند!
مثلا خود من یک مجموعه فوق العاده از کتابهای شهید مطهری را پیدا کردم، یا سری بی نظیری از کتاب های استاد صفایی حائری را، و مجموعه ای از کتابهای نیمه پنهان را، و از همه مهم تر "کتاب آه" عزیز را که از مدت ها پیش در فکر خواندنش بودم و چه بهتر که حالا، یعنی همزمان با شروع ایام عزاداری سیدالشهدا(ع) کتابهای دیگرم را کنار بگذارم و بنشینم سر خواندنش...
+ گَهی نالَم، گَهی گریَم، گَهی سوزَم، گَهی میرَم
زمانـــه بی تـــــو اَم گر زنــده دارد، اینــچنیــن دارد!