گوشه دنج

اللهم لاتکلنی الی نفسی طرفه عین ابدا...

گوشه دنج

اللهم لاتکلنی الی نفسی طرفه عین ابدا...

گوشه دنج

هرچه می نویسم پنداری دلم خوش نیست و بیشتر آنچه در این روزها نبشتم همه آن است که یقین ندانم که نبشتن اش بهتر است یا نانبشتن اش. حقا و به حرمت دوستی که نمی دانم که این را که می نویسم راه سعادت است که می روم یا راه شقاوت؟ و حقا که نمی دانم که این نبشتنم طاعت است یا معصیت؟ کاشکی یکبارگی نادان شدمی تا از خود خلاص یافتمی!.....
عین القضات همدانی/525-492
+ اگر خواندید و حس کردید ثانیه هایتان را هدر داده اید، نگارنده از همین تریبون حلالیت می طلبد.
++اینجا حرف هایی را می نویسم که فکرکرده ام گفتنش بهتر از نگفتنش باشد.پس اینجا "من" را نمی خوانید.چون ممکن است من یعنی ف.قاف مصداق اتم و اکمل "لم تقولون ما لاتفعلون" باشم.

با یکی از خانم های پرسنل دانشگاه توی آسانسور بودیم. قبل راه افتادن آسانسور یکی از آقایان پرسنل دانشگاه به جمعمان پیوست. شروع کردند با هم سلام و احوالپرسی. آقا گفت: خوب هستی خانم فلانی؟! خانم گفت: شما بهتری! آقا گفت: نه شما بهتری از من! و هی این گفت تو بهتری و آن گفت تو بهتری تا اینکه آقا یکهو برداشت گفت: اصن بیا بریم همین الان با یه بهتر سنج امتحان کنیم!

ف.قاف